”.•°*غــــــروب عشـــق*°•.”
زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند گاهی فرصت نبود گاهی حوصله و من خیلی دیر این را فهمیدم خیلی دیر هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . . یـکــ اتــآقِ تـآریک یـکـ مـوسیقـے بے کَلآم یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی ِ زهـر ! وَ خـوآبـے بـه آرآمـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے شانس یکبار در خونه آدم رو میزنه… ولی بد شانسی دستش رو از رو زنگ ور نمیداره… بدبختی هم که کلید داره هر وقت بخواد رسما میاد تو ! گاهـــی احساس میڪنَمــ روی دَستـــــ خـدا مــانده اَمــ خَســتہ اَش ڪَردمـــــ خــودَش هَــم نــمــیــدانـــــــد با مَن چــہ ڪــنَــد؟ فرقی نمیکنه هوای الان چند نفره ست ! مهم اینه که تو نیستی و من مجبورم”تنهایی” دلتنگی آسمون رو تحمل کنم … صبحی کـــه بجـــای عـــشق با سیـــگار شروع بـــشه . . . یــــک شــــــروع دوبـــاره نیــــست امـــــتداد پایان اســــت بـــرای کــسی که دیـــگر امـــیدی بـــه ادامه نـــدارد !! دارد عــادتــم مـی شـود گذشته که حالم را گرفته است ! آینده که حالی برای رسیدنش ندارم ! و حال هم حالم را به هم میزند چه زندگی شیرینی!… همـچـون ساعـت شنی شــده ام کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد و الـتـمـاس مـیـکــنــد یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد مــن هــم … نه …! ! لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! ! بــگـذاریــد تــمام شــوم … روی کارت برایش نوشتم “به امید فردای بهتر” … دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرده ؛ تازه فهمیدم آن روز “الف” فردا را یادم رفته بود … دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر اعتمادی نیست نوشت “قم حا ” … همه به او خندیــــــــــــــــدند!! گریــــــــــــــــــــــست … گفت به “غم ها ” یم نخندید… که هر جور نوشته شود درد دارد!! از ته به سر بخوان تا مــــــــنِ آن روزها را بشناسی…!! بـزرگ تـر کـه شـدم .. داسـتـانـی خـواهـم نـوشـت کـه کـلـاغ هـایـش قـصـه بـبافـنـد و آدم هـا را بـه هـم بـرسـانـنـد! کجــــا هستـــی ؟ به آسمــــان نـگاه کن ، بگــــذار دلخوشـــــی ام این بـاشـد کـه آسمــــانمـــان یکیسـت متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که، تو را فرو بریزند…! تا تو را انکار کنند…! تا از رویـــت رد شـــوند این روزها یکـــرنگ که باشی چشمشان را می زنی..! خسته می شوند از رنگ تکـــراریت… این روزهـــا دوره رنگین کمــــان هاست..! هیچ قــــطاری از این اتــــاق نمی گذرد من اینجــــا نشسته ام و با همین سیـــــ ـگار قــــطار می آفرینم نمی شنـــوی …!؟ سرم دارد سوتــــــ ــ ـ می کشد … اگـــَـــــر دیوانگی نـیـسـت پَس چیست ؟ وقتی در این دُنیای بـه این بزرگـــی . . . دلت فقط هـــــَـــــوای یک نفر را میڪُند…! دلــــم بــــرای لمـــس نگاهت سخـــــت دلتـنگــــی میکـــــند ، به کــدامـــــین بهــــــانه حواســـــش را پــرت کنـــم ! تمام لذتهای دنیا واسه زمانیه که اصلا انتظارشو نداری ولذتی بالاترازدوست داشتن نیست، پس حالا که انتظارشو نداری: ” دوستت دارم”.
.
طراح : صـ♥ـدفــ |